تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه و جدا کردن تکه های آن از یکدیگر. تشریح. (تاج المصادر بیهقی) : عضو متشنج را دنبه شرحه کردن و برنهادن و بستن و ناگشادن تاگنده شود... علاجی صواب است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه و جدا کردن تکه های آن از یکدیگر. تشریح. (تاج المصادر بیهقی) : عضو متشنج را دنبه شرحه کردن و برنهادن و بستن و ناگشادن تاگنده شود... علاجی صواب است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
بیان کردن و تفسیر کردن. توضیح دادن. توصیف کردن: بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم. خاقانی. حکیمی کاین حکایت شرح کرده ست حدیث عشق از ایشان طرح کرده ست. نظامی. گفت احول زآن دو شیشه تا کدام پیش تو آرم بکن شرحی تمام. مولوی. واجب آمد چونکه بردم نام او شرح کردن رمزی از انعام او. مولوی. نه من اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت. سعدی. ، مطلب کتابی را توضیح و تفسیر کردن. بر آن حاشیه نوشتن
بیان کردن و تفسیر کردن. توضیح دادن. توصیف کردن: بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم. خاقانی. حکیمی کاین حکایت شرح کرده ست حدیث عشق از ایشان طرح کرده ست. نظامی. گفت احول زآن دو شیشه تا کدام پیش تو آرم بکن شرحی تمام. مولوی. واجب آمد چونکه بردم نام او شرح کردن رمزی از انعام او. مولوی. نه من اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت. سعدی. ، مطلب کتابی را توضیح و تفسیر کردن. بر آن حاشیه نوشتن
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه