جدول جو
جدول جو

معنی شرحه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

شرحه کردن
(خِ قَ / قِ اَ دَ)
تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه و جدا کردن تکه های آن از یکدیگر. تشریح. (تاج المصادر بیهقی) : عضو متشنج را دنبه شرحه کردن و برنهادن و بستن و ناگشادن تاگنده شود... علاجی صواب است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
شرحه کردن
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
تصویری از شرحه کردن
تصویر شرحه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغاز کردن، آغازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
چاق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضه کردن
تصویر عرضه کردن
اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربه کردن
تصویر ضربه کردن
در ورزش در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ کَ دَ)
بیان کردن و تفسیر کردن. توضیح دادن. توصیف کردن: بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331).
شرح این حال پیش دوست کنیم
سنگ فتنه به لشکر اندازیم.
خاقانی.
حکیمی کاین حکایت شرح کرده ست
حدیث عشق از ایشان طرح کرده ست.
نظامی.
گفت احول زآن دو شیشه تا کدام
پیش تو آرم بکن شرحی تمام.
مولوی.
واجب آمد چونکه بردم نام او
شرح کردن رمزی از انعام او.
مولوی.
نه من اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت.
سعدی.
، مطلب کتابی را توضیح و تفسیر کردن. بر آن حاشیه نوشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورقه کردن
تصویر ورقه کردن
ورقه ورقه ساختن مورق ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوحه کردن
تصویر نوحه کردن
موییدن انوییدن نویدن باواز بلند ناله و زاری کردن، مرثیه خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
خود (خویشتن) را مرده کردن، خود را همچون مرده ساختن: خویشتن مرده کرده بودم و تو مرا زنده کردی، خود را مرده وانمودکردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن اشک ریختن: گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت. (بدایع سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
در آب فرو بردن غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه کردن
تصویر عرضه کردن
هویدا کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تاکباز کردن (طاقباز) ستان خواباندن: در کشتی فرکوستن : در کشتی با ایراد ضربه بر حریف فایق آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوه کردن
تصویر شکوه کردن
گله کردن شکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحم کردن
تصویر ترحم کردن
رحم کردن، دلسوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح کردن
تصویر شرح کردن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هبازیدن هماسیدن همالیدن انباز شدن شریک شدن: با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید، همراهی کردن همکاری کردن: در این امر خیر همه باید شرکت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسه کردن
تصویر پرسه کردن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
فرهنگ لغت هوشیار
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
اخراج غیر عادی هوای محتوی در ریه توام با صدا
فرهنگ لغت هوشیار
(کبوتر بازی) دسته جمعی پیش رفتن دسته ای کبوتران به خط مستقیم به طوری که هر یک به یک شانه (یک پهلو) پرواز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغاز کردن ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
((~. کَ دَ))
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریه کردن
تصویر فریه کردن
((~. کَ دَ))
نفرین کردن، لعنت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشرده کردن
تصویر فشرده کردن
اجمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرکت کردن
تصویر شرکت کردن
هم انبازی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغازکردن، آغازیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
Rope
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
Cough, Wheezing
دیکشنری فارسی به انگلیسی